December 24, 2012

اصلاح طلبان و اپوزیسیون سنتی

دیشب، ساعت ۲ ، آخرین رپورت رادیولوژی برای هفته کار را انجام دادم  و از امروز هفته فعالیت سیاسی ام  دوباره آغاز می شود.  عکسهای نزدیک به ۸۰۰ مریض را من در طول هفت شب کاری بررسی  کردم و مغز ام کمی خسته است.

تصور من بعد از صحبتهای زیاد دراین چند هفته بعد از انتشار کتاب "انقلاب نوروز"  این است که درصد زیادی از فعالین  سیاسی هنوز به فلسفه خشونت پرهیزی برای مبارزه باور ندارند و  کمتر از ۵% فعالین ایرانی  این فلسفه را پذیرفته اند. این نوع تلقی نه تنها طبیعی و قابل پیش بینی بود بلکه در طی اغلب مبارزات  بی خشونت، همواره  در یک چنین مرحله از مبارزات، چنین  درصدهای پائینی وجود داشتند.  چرا که رفتار حاکمین دیکتاور در  اذهان مبارزین، چنین برداشتی را القا میکند.   اکثر یا دنباله رو فلسفه اصلاح طلبی (مبارزه مدنی در چهار چوب قانون اساسی  و مشارکت با استبداد برای تغییر ) را باور دارند  یا از اپوزیسیون سنتی هستند که میگویند که مبارزه علیه استبداد های خون خوار  همچون جمهوری اسلامی و بشار  اسد  را فقط از طریق مبارزه مسلحانه میشود پیش برد.
میان گفتار اپوزیسیون سنتی، استدلالشان آن است که این حکومتها هستند که استراتژی مبارزه برای اپوزیسیون را تعیین میکنند.  در ضمن میگویند که چطور شما میتوانید از مردم انتظار داشته باشید که بدون اسلحه، جلوی سپاه های  خون خوار،  جان خود را به خطر بیاندازند.
استدلال های غلط و قدیم  این دو گروه را من علت ضعف ما علیه جمهوری اسلامی میبینم و  در نظر دارم با مرور زمان آنها را  شکافته و استدلال فلسفه خشونت پرهیزی (نا فرمانی مدنی و عدم همکاری  ) را بین فعالین سیاسی زیادتر کنم و  کمکی کرده باشم که این درصد کمی که امروز به خشونت پرهیزی باور دارند بیشتر و بیشتر بشوند .
دو هفته پیش، یک صحبت داغی داشتم با  یک  استاد جامعه  شناس مدافع بزرگ فلسفه اصلاح طلبی در لس آنجلس.  امروز، هدفی  که این دسته از  اصلاح طلبان دارند و  سعی میکنند میان فعالین سیاسی جا بیاندازند، پذیرش انتخابات آزاد زیر سایه نظام جمهوری اسلامی میباشد  .  اگر از آنها بپرسید که چطور میشود که یک جامعه شناس سکولار، حمایت  و تلاش خود را در  راهی انجام دهد  که در چهار چوب این  انتخابات آزاد تخیلی، ما باید  "آری به جمهوری اسلامی" را هم بپذیریم، جواب میدهند که این یک استراتژی است.
  پاسخ من به این دوستان چپ اصلاح طلب شده امروزی مان این است که این میراث حزب توده که آنها آموخته اند  و با آن  روش یا وسیله  را در راه  هدف توجیه میکنند،  نام استراتژی، تاکتیک، روش یا هر چه دیگر برآن میگذارند،  یک روز منجر به توجیه استفاده از اسلحه ، آدم کشی و کوکتل مولوتوف  میشود.  ۳۳ سال پیش، همین دوستان به عنوان استراتژی، " آری به جمهوری اسلامی " را تبلیغ و توجیه کردند، ۲۰ سال پیش، حمایت از رفسنجانی و "پرگماتیسم" را به عنوان استراتژی  دنبال کردند، بعدا خود را وکیل مدافع  خاتمی و اسلامیسم اصلاح طلبانه جلوه دادند و امروز "آری به جمهوری اسلامی" با انتخابات آزاد را همچون مرسی و اخوان مسلمین و سپاهیان پاکستان، برای ایران به عنوان استراتژی تبلیغ میکنند.
 در فلسفه خشونت پرهیزی، شما نمیتوانید هیچ روشی را که در آن تبعیض، یا آزار یا خشونت به هر انسانی در آن نهفته باشد را به هیچ عنوان توجیه کنید و به هیچ وجه نمیتوانید استراتژی یا روشی را بپذیرید  که "آری به جمهوری مذهبی" در آن نهفته باشد. بیشترین تاکید گاندی عدم توجیه روش در راه رسیدن به هدف بود . در فلسفه خشونت پرهیزی  ، به هیچ وجه نمیشود "آری به جمهوری اسلامی" را توجیه کرد، چه با انتخابات آزاد، چه بدون ولایت فقیه یا هر شکل دیگر همچنان که  هیچ وقت نمیشود خشونت را به عنوان روش یا استراتژی توجیه کرد .  به رسمیت شناختن هر مذهبی  در قانون اساسی  ، سر آغاز تبعیض در جامعه و یک نوعی  خشونت میباشد، و  اصلاح طلبان که میخواهند در چهار چوب جمهوری اسلامی تغییر را انجام دهند، دارند در چهار چوب خشونت و مشارکت با خشونت فعالیت میکنند و من وجود این استراتژی در جامعه را یک بیماری از میراث حزب توده در اپوزیسیون  میبینم.  متاسفانه ما ایرانیان ، جامعه شناسها و استادان داشگاهی چپ چندی  داریم که در این طیف هستند.  من به مرور زمان، مقالاتی در مورد این نوع خشونت پذیران  به زبان فارسی و انگلیسی خواهم نوشت تا کم کم ، طرفداری از اصلاح طلبی مورد شرم و خجالت یک فعال سیاسی  و بخصوص یک استاد دانشگاه بشود .
در آینده ، مقالاتی در مورد اپوزیسیون سنتی  هم خواهم نوشت چون  به اعتقاد من، استدلال های غلط آنهاست که  موجب در  ای. سی. یو. ماندن اپوزیسیون میباشد.

No comments: